معنی عمه پیامبر اسلام
حل جدول
ام حکیم
عمه پیامبر اسلام (ص)
ام حکیم
ام حکیم، ام زبیر
از عمه های پیامبر اسلام
ام زبیر
عاتکه
از عمه های پیامبر اسلام (ص)
عاتکه
واژه پیشنهادی
فارسی به عربی
عمه
فرهنگ معین
(عَ مِّ) [ع. عمه] (اِ.) خواهر پدر.
لغت نامه دهخدا
عمه. [ع ُم ْ م َه ْ] (ع ص، اِ) ج ِ عامِه. رجوع به عامه شود.
عمه. [ع َ م ِه ْ] (ع ص) سرگشته و متحیر. ج، عمهون. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
عمه. [ع َم ْ م َ / م ِ] (از ع، اِ) مؤنث عم. خواهر پدر. (از منتهی الارب). عمّت. عَمّه:
در آنجا یکی عمه بد شاه را
که درخوربدی فرّ او گاه را
چو آگه شد از عمه ٔ شهریار
کجا نوشه بد نام آن نوبهار.
فردوسی.
نالش او راکشید مادر و فرزند
شربت او را چشید عمه و خاله.
ناصرخسرو.
- امثال:
اگر تو عمه ای، من مادرستم، مانند آن است که گویند دایه از مادر مهربانتر نتواند بود. رجوع به امثال و حکم دهخدا ذیل مثل «آه صاحب درد را باشد اثر» شود.
اگر تو مادری، من عمه هستم، کنایه از این است که مهر عمه به برادرزادگان کم از مهر مادر نباشد. (از امثال و حکم دهخدا).
عمه. [ع َم ْه ْ] (ع مص) سرگشته گردیدن. دودله شدن. (از منتهی الارب). عَمَه. عُموه. رجوع به عموه شود.
عمه. [ع َم ْ م َ] (اِخ) دهی است از دهستان دروفرامان بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه. 2510 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه ٔ باقله و قنات. محصول آن غلات، حبوب و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
معادل ابجد
502